قهر کردنه سام سام
دیشب بعد از شرکت رفتم خونه داداشم
تا در و باز کردم و سلام و علیک دیدم برسام یه گوشه از اتاق واستاده و پشتش و کرده سمت من .
رفتم طرفش و هی صداش کردم و انگار نه انگار
بعد زدم رو شونش و دوباره اسمش و گفتم
اونم دستش و گذاشت رو چشاش و رفت سمت میز و همون دستش و تکیه داد رو میز و پشتش و کرد به من
منم رفتم کنارش و هی اسمش و گفتم و اصلا و اصلا
ده مین شایدم بیشتر همونجوری دستش مونده بود رو چشاش و من التماسش میکردم
بعد که خسته شدم از پشت بغلش کردم و دستش و از رو چشاش برداشتم و گفتم
برسام ، فدات شم
قربونت بشم ، چرا محلم نمیذاری
بعد چشاش و بست و دیگه باز نکرد
الهی من بمیرم براش که انقد با احساسه
بچه ام باهام قهر کرده بود ، که چند وقت نرفتم ندیدمش
الهی من بمیرم واسش که انقد با محبته ، انقد ناااااااازه
هنوزم میگم چه جوری این بچه نیم ساعت بغل من چشماش و بسته بود و باز نمیکرد
خدایاااااا
واقعا چی هستن این بچه ها
هر حرکتشون کلی انرژی میده به آدم
دلم میخواست بخورمش
به هر حال بعد از نیم ساعت التماس و قربون صدقه رفتن ، دلش و به دست آوردم و بکم آشتی کردیم و تا یک ساعتشم دیگه کلا آشتی کردیم و کلی از سر و کول هم بالا رفتیم و ادی و دالی لــــــــــلام ، لـــــلام بازی کردیم
فدات بشم من خوشگلم که انقد نااااااااز داری و نازت و باید بکشم
عاشقتم فسقلیه با نمکه من